خصم
|
|
خصم بیدار و مطمئن
با گرزهای آهنینش
به قصد خاموشی ما آمده است
اطمینان به قصد عجیبش
سوگند خورده کارش
ما چون موریانه هایی
لولیده در هم
در پی خصم رفتن
قافیه را باختن
با همه دانایی و حلقه های نجات در کف
شرمسار خویش و استاد و رب و خلق
هنوز امید رهایی س
آنچه در کنج دل سوسو می زند
نظرات شما عزیزان:
|
|
|
|